لــــــــــــــــــــــــــــوطي نــــامه…

اکتبر 8, 2010

اندر احوالات دست…!!!

Filed under: Uncategorized — آسد امين خان مفلس الدوله @ 12:58 ب.ظ.

هیچ می دونین اگه كلمه ى «دست» اختراع نشده بود و به جاش از كلمه ى «چیز» استفاده می كردیم روزانه چه جمله هایی می شنیدیم؟… زیاد به مختون فشار نیارین! خودم مثال می زنم…
توی كتاب علوم می نوشتند: چیز خیلی مفید است! با چیز می توان اجسام را بلند كرد! بعضی از چیزها مو دارند و برخی دیگر بی مو هستند! ولی كف چیز مو ندارد! هیچوقت چیز خود را توی سوراخ نكنید! چون ممكن است جانوران نوك چیزتان را گاز بگیرند! همیشه قبل از غذا چیز خود را با آب و صابون بشویید! هیچوقت با چیز كثیف غذا نخورید! ….. خانمها همیشه دوست دارند به چیز خود لاك و كرم بمالند! این عمل براى محافظت از چیز خوب است! آدم وقتی سردش می شود چیزش را روی بخاری یا زیر بغل می گیرد!
در كتاب تاریخ می نوشتند: اردشیر دراز چیز به هندوستان لشكر كشی كرد و چیز اجانب را كوتاه نمود! ….. مردم توی كوچه و بازار می گفتند: لامصب چیز ما نمك نداره! به هر كسی خوبی كردیم جوابش بدی بود! از قدیم می گفتند با هر چیز بدی با همون چیز پس می گیری! ….. پدری به پسرش درس ادب می داد: پسرم هیچوقت پیش مردم چیزتو دراز نكن!!! ….. توی بیمارستانها آدمهایی رو می دیدیم كه چیزشون توی تصادف قطع شده و مجبور بودند تا آخر عمر از چیز مصنوعی استفاده كنند!!!! ….. دزدهای مسلح موقع زدن بانك می گفتند: چیزها بالا! چیزهاتون رو بذارین پشت سرتون! اگه كسی چیزش به زنگ خطر بخوره چیزشو می شكنیم!!!! و رییس بانك به پلیس می گفت: چیزم به دامنتون! دزدها رو بگیرین! و پلیسها هم چیز از پا درازتر از ماموریت بر می گشتند!!! …….هر روز در اخبار می شنیدیم كه: اینبار چیز استكبار جهانی از آستین فلانی بیرون آمده!!!!!
و پسر جوانی در دفترچه ى خاطراتش می نوشت: اون روز من با دختر خانمی آشنا شدم… او چیزش رو دراز كرد و من چیزش رو گرفتم و كمی فشار دادم! چه چیز گرم و لطیفی داشت! از خجالت چیزش خیس شد! و دوستی ما از همون روز شروع شد! دیروز بازم اونو توی اتوبوس دیدم… چیزم رو به میله گرفتم و رفتم جلو! از دیدن من خوشحال شد و گرم صحبت شدیم… اتوبوس خیلی تند می رفت و من برای اینكه اون نیفته چیزم رو گذاشتم پشتش! از این كار من خوشش اومد و تشكر كرد… اون دو ایستگاه بعد پیاده شد و من چیزم رو براش تكون دادم! امروز هم توی كافه تریا قرار داشتیم… رفتیم و سر یه میز نشستیم… فضای اونجا خیلی تیره و تار بود… من چیزمو گذاشتم روی چیزش و گفتم: چقدر چیز شما كوچیك و نرمه!!! اون هم گفت: چیز شما بزرگ و داغه! بعد از نوشیدن قهوه بیرون اومدیم… چیزامون توی چیز همدیگه توی خیابون راه می رفتیم و مردم هم ما رو نگاه می كردند! اونو به خونه شون رسوندم و دوباره چیزمو گرفت و من هم چیزشو فشار دادم!!! ازش دور شدم و از دور چیزمو واسش تکون دادم… هوا خیلی سرد بود… چیزم داشت یخ میزد! برای همین چیزمو گذاشتم توی جیبم!!!!!!!
تجسم بقیه ى متن رو میزارم به عهده ى خودتون!!!!!!
پ ن: دوستان قدیمی اگه به یاد داشته باشن چن سال پیش این متن رو تو اولین وبلاگم گذاشتم و حتی چن روز بعدش هم اعتراض کردم که این ملت کپی بردار با چه سرعتی به اسم خودشون مطالب یکی دیگه رو کش میرن!!! امروز هم در کمال تعجب دیدم یه بابایی با آب و تاب این متن رو دوباره واسه خودم فرستاد و شروع کرد از تعریف و تمجید از قلمش!!!! حالا قیافه من رو موقع شنیدن حرفاش مجسم کنین!!!!!
پ ن2: دوستانی که از نوشته های قبلی من کپی دارن لطف کنن این نوشته هارو واسم بفرستن تا اگه بشه یه جایی واسه خودم هم ذخیره کنم! اجرتون با آقام!!!!!!
پ ن 3:ما چن سال پیش یه متن طنزی در مورد اینکه اگه رییس جمهور بشیم نوشته بودیم و حالا حال و روزمون این شده!!! میخواییم تو سه تا پست آینده دوباره رییس جمهور شیم ببینیم آینده مون چه شکلی میشه نظرتون در مورد این نوشته چیه؟؟؟؟
پ ن 4: مخاطب خاصمون با کلی گریه و زاری برگشت و ازمون خواهش کرد که ببخشیمش!!!!! و از اونجا که ما دل خیلی بزرگی داریم بخشیدیمش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! هان چیه چش ندارین قلب رئوف ما رو ببینین؟؟؟!!!!!!!!!
پ ن 5: همینجوری خواستیم یه شماره 5 هم داشته باشیم حرفیه؟؟؟!!!

6 دیدگاه »

  1. سلام!شرمنده!!یادم رفته بود اون پست رو قبلا نوشته بودی!!!!!!!!!!
    خدا رو شکر دل رئوف دارین!!!!:D
    …………………………………………………………………………………………………………………….
    و علیک بانو!
    میگم آدم رو محمود بگیره اما جو نگیره !!!! این شد جریان شما!!!! آخه مگه ما با شما چیز کردیم که هی چیزتون رو میمالین به ما میگین!!!!!! این قصه مال یکی دیگه بود!!! مگه شمام بعله؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    دیدگاه توسط آهو — اکتبر 8, 2010 @ 10:05 ب.ظ. | پاسخ

  2. سلام لوطي جان
    خيلي محظوظ و مطلع گشتيم از اين چيز …
    پس اين ضرب المثل هم كه ميگن «تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها !» بايد يك ضرب المثل «دستي » باشه ولي ما ذهن جستوگر و آلوده ي خود را به سمت ديگر كج ميكرديم ! امان از اين آدميزاد و اين چيزش …
    ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….
    و علیک یا استاد!
    اصولا کاربرد چیز خیلی زیاد و مهمه حتی از نون شبم واجبتره!!! استاد چیزمون رو محکم دراز میکنیم طرفتون باهاش چیزتون رو محکمتر فشار میدیم!!!!!!!

    دیدگاه توسط فرهادخان — اکتبر 9, 2010 @ 2:38 ق.ظ. | پاسخ

  3. سلام آسد امین خان
    حیف که مجبورم این پستهای شما رو تو اداره و در نهایت خفه شدگی باید اینا رو بخونم.
    ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..
    و علیک بانو!!
    اصلا کی گفته تو اداره بخونی هان؟؟!!!! تازه مگه شنا بلد نیستی؟؟؟ میخوای چن تا گردن کلفت بفرستم یادت بدن!!!!!!!!!!
    در ضمن به جمع دوستان خوش اومدین میگفتین خری چیزی زیر پاتون قربونی میکردیم!!!

    دیدگاه توسط سیما — اکتبر 9, 2010 @ 9:44 ب.ظ. | پاسخ

  4. bahhhhhhhhhhhh sayed chizet dorost
    in matalebo baed az entekhabate riyasate jomhoori gozashte boodi
    hayyyyyyyyyyyyyyyy
    ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..
    به به تلخ بانو!! پارسال رفیق امسال آشنا!!! چیزمون که درسته درسته!!!!
    اتفاقا این مطلب رو یه بار قبل اون جریان گذاشتم و یه بارم خیلی قبلتر از اون!! اصولا ما علاقه خاصی به گذاشتن داریم!!!!

    دیدگاه توسط shocolat — اکتبر 10, 2010 @ 1:37 ق.ظ. | پاسخ

  5. چیزت درد نکنه ::: )

    عاشق اون پستای ریاست جمهوریتم
    ………………………………………………………………………………………………………………………….
    خیالت راحت حاج خانوم بانو!!! چیزمون اونقد سفت هس که دردش نگیره! دختر همسایه باید مراقب باشه!!!!!
    بانو بازم دم شما گرم با این معرفتتون این ملت انگار اصلا نمیخونن ما چی مینویسیم!!!!!

    دیدگاه توسط snowy — اکتبر 11, 2010 @ 12:41 ق.ظ. | پاسخ

  6. چقدر خوبه که به دست نمیگیم چیز!

    سلام
    رئوف دل به منم سر بزن !

    دیدگاه توسط ناهید ( مداد خاکستری) — اکتبر 13, 2010 @ 5:03 ق.ظ. | پاسخ


RSS feed for comments on this post. TrackBack URI

بیان دیدگاه

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.