لــــــــــــــــــــــــــــوطي نــــامه…

اکتبر 4, 2010

دلتنگی های یک دیوانه…

Filed under: Uncategorized — آسد امين خان مفلس الدوله @ 10:30 ق.ظ.

میگم دیگه نمیخوامت بابا بسه دیگه چقدر حرصم میدی! سگ شدم و هرچی فحش از بچه گی یاد گرفتم رو تقدیمش میکنم! اول همه اینا رو تو دلم حسابی تمرین میکنم! گوشی رو میگیرم دستم یه اس ام اس براش میفرستم که گوشی دستش باشه که حسابی دعوا داریم بعد موبایلو خاموش میکنم! شب رو تا صبح نمیتونم بخوابم! اگه پیشم بود تا صبح چن بار سرش رو گوش تا گوش بریده بودم!! مگه چرا هم داره؟ بابا من عصبانیم میفهمی؟؟؟ وقتی هم عصبانیم میخوام سرت داد بکشم هر بلایی سرت بیارم! اصلا کی گفته که تو حقی داری؟! من اینطوری هستم تو هم مجبوری تحملم کنی چون دوست دارم!!!! صبح یه اس ام اس ازش میاد و طبق معمول همه گناها میفته گردن سوم شخص غایب!!! انگار قراره دعوا تموم شه! اما من تازه گرم شدم! آخ که چقد دلم میخواس پیشم بوود تا بهش بفهمونم یه من ماس چقد کره میده!! بعد چن ساعت چن خط برام مینویسه و این یعنی آره من غلط کردم!!!! (( البته بخیال خودم ))!!!! اما کیه که قبول کنه، فک کردی!!! میاد و میخواد باهام حرف بزنه که همچین میزنم تو برجکش که دیگه صداش در نمیاد!!! اما هنوز حرصم فروکش نکرده!!!یه کم بعد یه اس ام اس میده که یعنی بازم ببخش منو بخاطر گناهی که نکردم!!!! دنیا دور سرم میچرخه… وای خدای من دارم چه غلطی میکنم!!! من از خودم رنجوندمش!! مگه میشه؟؟؟!! زود جوابش رو میدم که بابا ناراحتم… این یعنی من چیز خوردم، غلط کردم!!! میدونم که مثل آب خوردن با یه معذرت خواهی میتونم از دلش در بیارم!!! اما اینو خوب میدونم که هیچ بوسه ای جای زخم زبون رو خوب نمیکنه و هیچوقت عسل، مرهم نیش زنبور نیس!!! نمیتونم خودم رو بشکنم! آخه نا سلامتی من یه مردم!! مردا نباید هیچ وقت بخاطر کاری که میکنن معذرت خواهی کنن!!!! میتونم حس و حالش رو بفهمم، میتونم بوی متعفن خیانت رو حس کنم!! میدونم که اگه این کارا رو بکنم این بو خیلی بیشتر میره تو مغزم!! اما مشکل اینجاس که اون نمیدونه که نباید رو حرف من حرف بزنه!! اون نباید وقتی من میزنم تو گوشش و هزار تا فحش ناموسی میزارم کف دستش دم بزنه!! اون باید فقط بگه معذرت میخوام دیگه تکرار نمیشه!!!! وای خدای من سرم داره منفجر میشه !! 78 ساعت چشم رو هم نزاشتم!! من دارم دیونه میشم انگار!!! دو بار زنگ زدم بهش بگم غلط کردم بابا چیز خوردم ببخش!!! اما مگه این کلمه صاحاب مرده میچرخه تو دهنم؟!!! آخرش هم تلفن رو قطع کردم نشستم زار زار گریه کردم!!!! بخدا دیگه نمیتونم! خسته شدم بابا!! اعصاب مصاب تعطیله!!!! زور که نیس مخم نمیکشه خوب!! آدمم یه حدی داره خوب! کار هر روز و شبم شده گریه کردن و داد زدن!! هیشکی پیشم نیس که! تنهای تنهام تا دلت بخواد گریه میکنم!! چشام دیگه باز نمیشه از بس زر زدم!!! فک نکنی بخاطر تو هس ها!!! از این خیالای باطل نکن!!! بخاطر خود بدبختمه!!! اصلا مهمترین سوال من اینه که تو چرا مال من نمیشی هان؟؟؟؟ من این چیزا حالیم نیس اصلا تو باید زن من شی!!!! پس چی که زوریه!!! من کاری ندارم چطوری ، هر کاری میخوای بکن !!!! اما گوش کن ببین چی میگم خدایی: بابا من خوردم، غلط کردم، معذرت میخوام، اشتباه کردم، دیگه تکرار نمیشه!!! اما نه صبر کن، حق با من بود هــــــــــــا اصلا نه چیز خوردم نه غلط کردم…!!!!.
این فکرا و حرفا هی داره تو سرم میچرخه!!!! میدونم که دیگه باید غزل خداحافظی خوند!!! اصلا بهتره این کار رو بکنی من آدم بشو نیستم!!! من همون دندون خرابم بابا… بکش بندازش دور!!!

پ ن : گلوی آدمیزاد را باید گاهی بتراشند، تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود، دلتنگیهایی که جایشان نه در دل بلکه در گلوی آدمیست، دلتنگی هایی که گاهی آدم را خفه میکنند…
پ ن 2: اینقدر سوال نکنین جون امواتتون، حال من خوبه، هیچ دردی هم ندارم همین الانم دارم بشکن میزنم…

6 دیدگاه »

  1. کاملا مشخصه که حالت خوبه!همه چی هم آرومه تو هم چقدر خوشحالی…..

    دیدگاه توسط آهو — اکتبر 4, 2010 @ 1:21 ب.ظ. | پاسخ

  2. مردها هم گاهی پا بزارن رو غرورشون ومعذرت خواهی بکنن بد نیست!!!

    دیدگاه توسط آهو — اکتبر 4, 2010 @ 1:33 ب.ظ. | پاسخ

  3. ما كه قرار نيست سوال كنيم پس شما به بشكن زدنتون ادامه بديد ما هم آرزو مي كنيم كاش پا بزاري رو غرورت معذرت خواهي كني كه يه چيزهايي ديگه به اين راحتي دوباره به دست نمي يان

    دیدگاه توسط نسيم — اکتبر 5, 2010 @ 12:20 ق.ظ. | پاسخ

  4. خوب پس حالتون خوبه ؟! خدا را شكر … 99999 بار شكر
    يك لوطي داريم و اگر او هم حالش بد بشه ديگه چي ميمونه ؟!

    دیدگاه توسط فرهادخان — اکتبر 5, 2010 @ 10:27 ق.ظ. | پاسخ

  5. وقتی بش گفتی بسه .. بت نگفت عاشقم عزیزم.. تو نگو بسه.. دل بی تو میمیره ..
    و ازین صحبتا؟؟؟

    شوخی کردم.. سخت نگیر سید

    همه ی ما تو عصبانیت گاهی گنذ میزنیم به همه چی

    کمتر پیش میاد تو اوج عصبیت کسی کنترل خودشو داشته باشه.. اما انگار عصبانیت تو خیلی خطرناکه..

    سوالی نیست.. فقط احیانا با انگشتات که بشکن نمیزنی؟؟؟ بازم استغاره؟

    دیدگاه توسط snowy — اکتبر 6, 2010 @ 1:26 ق.ظ. | پاسخ

  6. baaaaaaaaaaaaaaaale
    nemigoftiyam ma khodemoon mifahmidim halet khaliy khoobe

    دیدگاه توسط shocolat — اکتبر 10, 2010 @ 1:22 ق.ظ. | پاسخ


RSS feed for comments on this post. TrackBack URI

بیان دیدگاه

وب‌نوشت روی WordPress.com.