لــــــــــــــــــــــــــــوطي نــــامه…

اکتبر 1, 2010

Filed under: Uncategorized — آسد امين خان مفلس الدوله @ 11:28 ق.ظ.

یک مقدار قابل توجهی اینروزها دچار بی اختیاری اعصاب و روان شده ام مانند دیوانه ای میمانم که با تبر شکسته میخواهد صنوبر بزرگی را ببرد! کمی مسخره است، اما وقتی خوب فکر میکنم باورم میشود که میتوانم! و بقول یک رفیق اینها نشانه های مهمی از دیوانگی ست، اینروزها دلم بدجور شوق باریدن دارد، اینروزها هوای این اطراف حسابی ابریست، این روزها مهربانی تعطیل است و فقط گیر دادن و دعوا و فریاد کشیدن های الکی را دوست دارم، اینروزها حرف نمیزنم و فقط مینویسم، کاش کمی میفهمیدم تا کتابی چیزی بنویسم! خدا را چه دیدی شاید یک روزی شدم سهراب… میگویند آدمهای بزرگ مصیبتهای زیادی در زندگی داشته اند و اکثرا یتیم بودند ایضا»! در عجبم از کار خدا! هر بلایی میتواند سرم می آورد اما هیچگاه نمیخواهد آدم بزرگی باشم! چه میشد لااقل چند متری بلند تر میساخت مرا تا نزدیکتر باشم!! من کلا» و جزئا» خوب نیستم، جور دیگری نگاهم کن! … هی … دیدی؟؟! این «من» فرسنگ فرسنگ فاصله دارد تا آدم شدن!!!…

4 دیدگاه »

  1. همه ما تا آدم شدن فاصله داریم شکسته نفسی نکن…
    امیدوارم حالت زود زود خوب شه که مطمئنم اونقدرر قوی هستی که دوباره سر پاشی…

    دیدگاه توسط آهو — اکتبر 1, 2010 @ 2:02 ب.ظ. | پاسخ

  2. انسانم آرزوست…

    دیدگاه توسط مونس — اکتبر 2, 2010 @ 9:20 ق.ظ. | پاسخ

  3. آخ سيد اين روزها رنگ دنيات يه جوري شده. زود خوب بشي كاش

    دیدگاه توسط نسيم — اکتبر 2, 2010 @ 10:10 ب.ظ. | پاسخ

  4. بعضی دردها انقدر عمیقند که گاهی حتی گذر زمان هم درد رو درمان نمیکنه..

    دیدگاه توسط snowy — اکتبر 2, 2010 @ 10:40 ب.ظ. | پاسخ


RSS feed for comments on this post. TrackBack URI

بیان دیدگاه

وب‌نوشت روی WordPress.com.